بسنده
/basande/
مترادف بسنده: اکتفا، بس، بند، کافی، مکفی، وافی، کامل، سزاوار، شایسته، قناعت، کفایت
معنی انگلیسی:
فرهنگ اسم ها
معنی: کافی، کامل، خشنود، شایسته
برچسب ها: اسم، اسم با ب، اسم دختر، اسم فارسی
لغت نامه دهخدا
ای میر ترا گندم دشتی است بسنده
با نغنغکی چند ترا من انبازم.
ابوالعباس.
اکنون بازگردید [ اعراب ] و بجای خویش شوید [ گفتار یزدگرد ] تا بفرمایم که شما را طعام دهندکه بسنده بود مر شما را و هم از شما بر شما امیر کنم. ( ترجمه طبری بلعمی ).مرا شفاعت این پنج تن بسنده بود
محمد و علی و فاطمه و حسین و حسن.
غضایری رازی.
ترا بسنده بود لاله تو لاله مجوی بنفشه تو، ترا بس بود بنفشه مچین.
فرخی.
اگر بنفشه فروشی همی بخواهم کردمرا بنفشه بسنده است زلف آن سرهنگ.
فرخی.
گفتم بگنج و مملکتش پاسدارکیست گفتا مهابتش نه بسنده است پاسبان ؟
فرخی.
بردار تو از روی زمین قیصر و خان رایک شاه بسنده بود این مایه جهان را.
منوچهری.
نه بسنده است مرین جرم و گنهکاری که مراباز همی ساده دل انگاری.
منوچهری.
و اگر از این نوشتن گیرم سخت دراز شود و این موعظت بسنده است. ( تاریخ بیهقی ). اینک سرای تو، که بغزنین می بینید مرا گواه بسنده است. ( تاریخ بیهقی ). و حرارت معده اندرین گواریدن تنها بسنده نباشد لکن حرارت اندامهای دیگر که گرد معده نهاده آمده است اندر آن یاری دهند. ( ذخیره خوارزمشاهی ). کفی بالموت واعظا؛ مرگ بسنده است که خلق را پند دهد. ( کیمیای سعادت ).بسنده نیست ببزم تو گر فلک سازد
ز برگها دینار وز ابرها اثواب.
مسعودسعد.
خدایگانا گر برکشند حلم تراسپهر و چرخ بسنده نباشدش پاسنگ.
مسعودسعد.
کسوت و فرش را بسنده بودروم و بغداد و بصره و ششتر.بیشتر بخوانید ...
فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱- کافی ۲- کامل ۳- سزاوار شایسته. یا بسنده بودن با کسی از عهد. وی بر آمدن .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
* بسنده کردن: (مصدر لازم ) بس کردن، تمام کردن: به آفرین و دعایی مگر بسنده کنیم / به دست بنده چه باشد جز آفرین و دعا (عنصری: ۳ ).
جدول کلمات
مترادف ها
لایق، صلاحیت دار، مناسب، کافی، متناسب، بسنده، مساوی، رسا، تکافو کننده
شایسته، صلاحیت دار، کافی، بسنده، قانع
کافی، بسنده، باندازه ء کافی، بقدر کفایت
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
بسنده نیست__=__کافی نیست
بسنده:
بس، کافی، موقف
بس، کافی، موقف
مُباسَنده:
کسی که قناعت می کند.
کسی که قناعت می کند.
به اندازه
بسنده در ریخت اسم فاعل است که بر پایه ی "بس" ساخته شده است و از این دید، همتای "دیرنده" است اگر بخواهیم ریخت پهلوی آن را باز سازیم وسندک wasandag خواهد بود .
( ( بسنده کنم زین جهان گوشه ای
بکوشش فراز آورم توشه ای ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 354. )
( ( بسنده کنم زین جهان گوشه ای
بکوشش فراز آورم توشه ای ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 354. )
کفایت