بسنج

لغت نامه دهخدا

بسنج. [ ب ِ س َ ] ( اِ ) خشکی و داغی باشد که بر روی و اندام مردم افتد و آن را به عربی کَلَف خوانند. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( تذکره داود ضریر انطاکی ص 78 ). || ( فعل ) امر بر سنجیدن. ( برهان ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱- خشکی .۲- داغی که برروی اندام مردم افتد کلف .

فرهنگ معین

(بِ سَ ) ( اِ. ) کک و مک ، خشکی و لکه ای که روی صورت انسان پیدا شود.

فرهنگ عمید

۱. خشکی پوست صورت.
۲. لکه ای که در چهرۀ انسان پیدا می شود، کک مک، کلف.

پیشنهاد کاربران

بپرس