بسطت
مترادف بسطت: توسعه دادن، گستردن بسط دادن، به تفصیل گفتن، مشروح ساختن، سعت، گشادگی، فسحت، وسعت، گسترش، وفور، فراوانی، کثرت
لغت نامه دهخدا
- بسطت ید ؛ درازدستی. توسعه قدرت. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به بسط ید شود.
بسطة. [ ب َ طَ ] ( اِخ ) شهریست به اندلس از اعمال جیان. مصلاهای بسطی بدان منسوبست. ( از معجم البلدان ). موضعی در کوههای اندلس. ( ناظم الاطباء ). شهری به اسپانیا در ناحیه جیان. ( دمشقی ). رجوع به الحلل السندسیة و فهرست ترجمه مقدمه ابن خلدون پروین گنابادی و قاموس الاعلام ترکی شود.
بسطة. [ ب َ طَ ] ( ع اِ ) رجوع به بسطت شود.
بسطة. [ ب َ طَ / ب ُ طَ ] ( اِخ ) کوره ای است در مصر. ( از معجم البلدان ). و رجوع به ص 181 معجم البلدان شود.
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱- فراخی گشادگی . ۲- فزونی . ۳- فضیلت . ۴- فراخی دانش سع. علم . ۵- درازی جسم و کمال آن . ۶- دسترس . یا بسطت ید . دراز دستی توسع. قدرت .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
دانشنامه اسلامی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید