بسرعت رفتن

مترادف ها

flee (فعل)
فرار کردن، گریختن، بسرعت رفتن

race (فعل)
مسابقه دادن، بسرعت رفتن، دویدن، سرعت گرفتن

dash (فعل)
بسرعت رفتن، بسرعت انجام دادن، بشدت زدن، خود نمایی کردن

فارسی به عربی

اهرب , جنس , وثبة

پیشنهاد کاربران

تیزرفتن. [ رَ ت َ ] ( مص مرکب ) با شتابی عظیم رفتن. تند و بشتاب رفتن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) . با شتاب رفتن. تند رفتن. انجذاب. تجلیز :
کسی کآشتی جوید و سور و بزم
نه نیکو بود تیز رفتن به رزم.
...
[مشاهده متن کامل]

فردوسی.
نه جای درنگ و نه راه گریز
پس اندر همی رفت بهرام تیز.
فردوسی.
میروی و مژگانت خون خلق می ریزد
تیز می روی جانا ترسمت فرومانی.
حافظ ( از یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) .

شلاقی رفتن

بپرس