( بسر چنگ آمدن ) بسر چنگ آمدن. [ ب ِ س َ رِ چ َ م َ دَ ] ( مص مرکب ) مرادف بسر دست آمدن. کنایه از کمال قریب یا در قبض و تصرف خود آمدن بود. ( آنندراج ) : دست در زلف سیاهت من بدروز زدم آمدم سوی تو چون شب بسر چنگ آید .
خواجه آصفی ( از آنندراج ).
- بسر چنگ آمدن شب ؛ کنایه از قریب به آخر رسیدن شب باشد. ( از آنندراج ).
فرهنگ فارسی
( بسر چنگ آمدن ) مرادف بسر دست آمدن کنایه از کمال قری یا در قبض و تصرف حود آمدن بود یا بسر چنگ آمدن شب کنایه از قریب باخر رسیدن شب باشد .