بسر پیچیدن. [ ب ِ س َ دَ ] ( مص مرکب ) الحاح و سماجت کردن. ( غیاث ) ( آنندراج ). || نام داوست از کشتی. ( غیاث ). نام فنی است از کشتی. ( آنندراج ). و رجوع به بر سر پیچیدن شود. || بسر پیچیدن دستار و مانند آن. ( از آنندراج ) : غیرپندارت بسر دستار زر پیچیده ام این نه دستار است دردسر بسر پیچیده ام.
میرزا امان اﷲ امانی ( از آنندراج ).
|| باصطلاح لوطیان فعل بد کردن را گویند. ( از آنندراج ) : پر مکرر شده دستار زری ساده باشد بسرش می پیچم.
میرنجات ( از آنندراج ).
فرهنگ فارسی
الحاح و سماجت کردن یا نام دواست از کشتی نام قنی است از کشتی یا بسر پیچیدن دستار و مانند آن یا باصطلاح لوطیان فعل بد کردن را گویند .