بسر تیر رسانیدن. [ ب ِ س َ رِرِ / رَ دَ ] ( مص مرکب ) بر سر تیر رسانیدن. شکار شدن ، تیر خوردن : و هرگاه نخجیر دال طبع خجسته اش هوس شکار کردی غزال غزاله از یکساله بُعد گرم شتاب از خطوط اشعه خود را بر سر تیر رسانیدی. ( دره نادره چ شهیدی چ 1341 هَ. ش. انجمن آثار ملی ص 536 ).
فرهنگ فارسی
یا بر سر تیر رسانیدن شکار شدن تیر خوردن : و هر گاه نخجیر دال طبع خجسته اش خوس شکار کردی غزال غزاله از یکساله بعد گرم شتاب از خطوط اشعه خود را بر سر تیر رسانیدی .