بسر اوردن

لغت نامه دهخدا

( بسرآوردن ) بسرآوردن. [ ب ِ س َ وَ دَ] ( مص مرکب ) بپایان آوردن. بآخر رساندن : و این شداید و مکاید فراق که از زهر تلختر و از مرگ ناخوشتر است بر خود بسرآوردمی. ( سندبادنامه ص 150 ).
... نفسی میزنم آسوده و عمری بسر آرم.
سعدی ( گلستان ).
رجوع به سرآوردن شود.

فرهنگ فارسی

( بسر آوردن ) بپایان آوردن باخر رساندن .

فرهنگ معین

( بسر آوردن ) ( ~. وَ دَ ) (مص ل . ) ۱ - تحمل کردن . ۲ - سازگار شدن ، ساختن . ۳ - به پایان رساندن .

پیشنهاد کاربران

بپرس