بستوه. [ ب ِ / ب ُه ْ ] ( ص مرکب ) ستوه. سته. استو. بمعنی ستوه است که ملول و بتنگ آمده باشد. ( برهان ). بمعنی ستوه است که ملول و بتنگ آمده باشد و آن را بحذف واو بِستَه یا بِستُه و، سُتُه نیز گفته اند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). ستوه و ملول و مغموم. ( ناظم الاطباء ). ستوه. ( رشیدی ). محزون. غمزده. بجان آمده. و رجوع به شعوری ج 1 ورق 208 و ستوه شود.