چو گردون با دلم تا کی کنی حرب
به بستوی تهی میکن سرم چرب.
نظامی.
ترکمانی با یکی دعوا داشت بستویی پر گچ کرد و پاره ای روغن بر سر گداخت و از بهر قاضی رشوت برد. ( منتخب لطایف عبید زاکانی چ برلین ص 159 ). و رجوع به بستک شود. || چوبی را نیز گفته اند که بدان ماست را بشورانند و بر هم زنند تا مسکه ودوغ از هم جدا گردد. ( برهان ) ( جهانگیری ) ( از سروری )( ناظم الاطباء ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( رشیدی ). چوب یا قاشق چوبی که با آن گره زنند. ( فرهنگ نظام ). آنین.( رشیدی ). رجوع به آنین در همین لغت نامه و شعوری ج 1ورق 188 شود. || چمچه که روغن و دوشاب و جز آن بدان کشند. ( رشیدی : بستوقه ). || در اصطلاح گیاه شناسی اندامی است بشکل کوزه کوچک در رستنی های بی گل که قسمتهای نر و ماده در آن قرار میگیرند . ( واژه های نو فرهنگستان ایران ). و رجوع به گیاه شناسی گل گلاب ص 153 شود. فرورفتگیهایی بر روی ریشه بعضی آلکها ( فوکوس ها ) که اندامهای زایشی نر و ماده در آن قرار دارند. محفظه اندامهای زایشی فوکوسها. ( فرهنگ فارسی معین ). || طبق کوچک. ( شعوری ج 1 ورق 188 ). || استخوانی است میان دوش و گردن. ( شعوری ج 1 ورق 188بنقل از مجمعالفرس ). رجوع به بستوقه شود.