بستری
/bastari/
مترادف بستری: بیمار، دردمند، رنجور، علیل، مریض، ناخوش، نقاهت زده
متضاد بستری: سالم، سرحال
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
بستری. [ ] ( اِخ ) نام یکی از امرای تیموری معاصر میرزا الغبیک. رجوع به حبیب السیر چ اول تهران ج 2 ص 175 شود.
فرهنگ فارسی
نام یکی از امرای تیموری معاصر میرزا الف بیک ٠
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
مترادف ها
زایمان، بستری، تحدید، زندان بودن
بستری، در بیمارستان بستری، دوره بستری شدن
محدود، بستری، منحصر، محدود شده
بیمار، علیل، بستری
بیمار، علیل، بستری
بیمار، علیل، بستری
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
بستری برای توسعه یعنی زمینه
صاحب فراش بودن ؛ بستری بودن.
بستری : [عامیانه، اصطلاح]خوابیده در بستر، بیمار.
راقِد