بست و بند. [ ب َ ت ُ ب َ ] ( ترکیب عطفی ، اِمص مرکب ) کنایه از استحکام و ضبط و ربط باشد. ( برهان ) ( آنندراج ). استحکام و ضبط. ( رشیدی ). ترتیب و انتظام و ضبط و ربط. ( ناظم الاطباء ). || قرارداد و ترتیب : با فلان در باب تجارت بست و بند کردم. ( فرهنگ نظام ). || بستن جلو آب و سیل آمده. مظفر کرمانی گفته : سیل از کهسار آمد با شتاب بست و بند پشته و پل شد خراب.
( انجمن آرا ) ( آنندراج ).
فرهنگ فارسی
کنایه از استحکام و ضبط و ربط باشد استحکائ و ضبط ترتیب و انتظام و ضبط و ربط یا قرارداد و ترتیب : با فلان در باب تجارت بست و بند کردم یا بستن جلو آب و سیل آمده ٠