بسبسه
لغت نامه دهخدا
بسبسة. [ ب ِ ب ِ س َ ] ( اِ ) گیاهی است. مو. تامساورت تامشاورت. کمون الجبل. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به مو، کمون الجبل و تامساورت شود.
بسبسة. [ ب َ ب َ س َ ] ( اِخ ) بسبسةبن عمروبن ثعلبةبن خرسةبن زید... هم سوگند بنی طریف بن الخزرج بن ساعدة... بود و بگفته ابن اسحاق وی را بسبس نیز گویند. رجوع به الاصابة ج 1 ص 152. و بسبس بن عمرو والاستیعاب ص 71. و امتاع الاسماع ص 63 شود.
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید