بسبب

لغت نامه دهخدا

بسبب. [ ب ِ س َ ب َ ] ( حرف اضافه مرکب ) بجهت و بدلیل. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به سبب شود.

فرهنگ فارسی

بجهت بدلیل .

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی سَّمَاءِ: آسمان - سقف - سمت بالا (سماء به معنای سمت بالا است . در عبارت "فَلْیَمْدُدْ بِسَبَبٍ إِلَی ﭐلسَّمَاءِ ثُمَّ لْیَقْطَعْ " یعنی :باید طنابی از سقف [خانه اش] بیاویزد، سپس خود را حلق آویز کند)
معنی لْیَمْدُدْ: مدد کند - بکشد (در اصل "لِیَمْدُدْ"(صیغه امر غائب بوده )که با اضافه شدن واو یا فا برای سهولت لام ساکن شده است .کلمه مد و امداد به یک معنا است ، لیکن امداد بیشتر در محبوب آمده ، و مد بیشتر در مکروه استعمال شده است. عبارت "فَلْیَمْدُدْ بِسَبَبٍ إِلَی ...
ریشه کلمه:
ب (۲۶۴۹ بار)
سبب (۱۱ بار)

مترادف ها

due to (حرف اضافه)
سبب، بسبب، بعلت

because of (حرف اضافه)
بواسطه، بسبب

پیشنهاد کاربران

what with
Due to; because of; taking ( something ) into consideration ( used typically to introduce several causes of something )
What with the children being at home and my parents coming to stay, I have too much to do
...
[مشاهده متن کامل]

The Smiths find it difficult to manage financially, what with Mr. Smith losing his job and Mrs. Smith being too ill to work

از سَرِ /ز سَرِ ؛ از روی. بسبب. بخاطر :
لقمه ای چند از سر اشتها تناول کرد. ( سعدی ) .
نظر خدای بینان ز سر هوا نباشد
سفر نیازمندان ز سر خطا نباشد.
سعدی.
این سخن از سر دردیست که من میگویم.
...
[مشاهده متن کامل]

اوحدی.
حافظا سجده به ابروی چو محرابش بر
که دعایی ز سر صدق جز آنجا نکنی.
حافظ.
دی گفت طبیب از سر حسرت چو مرا دید
هیهات که رنج تو ز قانون شفا رفت.
حافظ.

بر آن موجب ؛ بدان سبب. بدان جهت. به طریقی که. بدان صورت.
در نتیجهٔ . . . . . . . . . .
به موجب
از واسط

بپرس