بساکه

لغت نامه دهخدا

بساکه. [ ب َک ِ ] ( اِ ) بر روی یک رشته از جلبک برجستگی نازکی پدیدار می شود که پرتوپلاسم درونی آن به قطعاتی چند تقسیم می گردد که هر یک از آنها دو تاژک دارند که آنها را بساکه گویند. ( گیاه شناسی گل گلاب چ 1326 هَ. ش ص 117 ). و رجوع به بساک شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس