بساویدن


مترادف بساویدن: بسودن، لمس کردن

متضاد بساویدن: چشیدن، بوییدن

لغت نامه دهخدا

بساویدن. [ ب َ دَ ] ( مص ) پساویدن. تماس پیدا کردن. بسودن. لمس کردن . ( واژه های نو فرهنگستان ایران ). متعدی آن بسایانیدن. امساس. ( منتهی الارب ) : بروغن و آب که اندر جام کنی یک با دیگر نیامیزد و لکن ببساوند بر سطح میان ایشان. ( التفهیم ).
مر گوهر خرد را نبساود
نه هیچ مدبری و نه شیطانی.
ناصرخسرو.
چنان درشت مباش که هرگزت بدست نبساوند. ( منتخب قابوسنامه ص 40 ).

فرهنگ فارسی

بسودن، دست مالیدن، لمس کردن، سودن، پساویدن
( مصدر ) لمس کردن بسودن .

فرهنگ معین

(بِ دَ ) (مص م . ) لمس کردن .

فرهنگ عمید

بسودن، دست مالیدن، لمس کردن، سودن.

پیشنهاد کاربران

بپرس