بساره

لغت نامه دهخدا

( بسارة ) بسارة. [ ب ِ رَ ] ( ع اِ ) برسات و آن بارانی است که در ایام گرما، پی هم بر ملک هند، و سند بارد و یک ساعت قطع نگردد. ( از قاموس المحیط ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). و زبیدی از صغانی نقل کند که بشارة مصحف آنست و خود مردم هند آن را برساة نامند. ( از تاج العروس ).
بساره. [ ب َ / ب ِرَ / رِ ] ( اِ ) ایوان و صفه. ( برهان ) ( آنندراج ). صفه و سکو. ( شعوری ج 1 ورق 195 ) ( ناظم الاطباء ) ( انجمن آرا ) ( رشیدی ) ( حاشیه فرهنگ اسدی خطی نخجوانی ). ایوان. رواق. ( دِمزن ). بیساره. ( دِمزن ). نام صفه بود. ( اوبهی ). ایوان و صفه که اطاق مسقفی است از سه طرف دیوار و یک طرف باز. ( فرهنگ نظام از سروری ) :
خوش باشد در بساره ها می خوردن
وز بام بساره ها گل افشان کردن.
( لغت فرس ، ص 511 چ اقبال : ساره ).
|| بارگاه. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱- ایوان صفه . ۲- بارگاه .
برسات و آن بارانی است که در ایام گرما پی هم بر ملک هند و سند بارد و یک ساعت قطع نگردد .

فرهنگ معین

(بَ یا بِ رِ )( اِ. )۱ - ایوان ، صفه . ۲ - بارگاه .

فرهنگ عمید

ایوان، صفه.

پیشنهاد کاربران

بپرس