بساره. [ ب َ / ب ِرَ / رِ ] ( اِ ) ایوان و صفه. ( برهان ) ( آنندراج ). صفه و سکو. ( شعوری ج 1 ورق 195 ) ( ناظم الاطباء ) ( انجمن آرا ) ( رشیدی ) ( حاشیه فرهنگ اسدی خطی نخجوانی ). ایوان. رواق. ( دِمزن ). بیساره. ( دِمزن ). نام صفه بود. ( اوبهی ). ایوان و صفه که اطاق مسقفی است از سه طرف دیوار و یک طرف باز. ( فرهنگ نظام از سروری ) :
خوش باشد در بساره ها می خوردن
وز بام بساره ها گل افشان کردن.
( لغت فرس ، ص 511 چ اقبال : ساره ).
|| بارگاه. ( ناظم الاطباء ).