تاچون ز در باغ درآید مه نیسان
از دیدن آن تازه شود روی بساتین.
فرخی.
شاید اگر ز جسم بزندانم کز علم درشکفته بساتینم.
ناصرخسرو.
ابر نایافته از کف جوادش تعلیم لؤلؤافشانی بر باغ و بساتین نکند.
سوزنی.
و منازل وباغات و بساتین ایشانرا بسوزانید. ( تاریخ قم ص 163 ). و در مساحت صیمری در باغات و بساتین مشجره معینه. ( تاریخ قم ص 106 ).بساتین. [ ب َ ] ( اِخ ) سه فرسخ میانه جنوب و مشرق عسلویه است. ( فارسنامه ناصری ). دهی است از دهستان مالکی بخش کنگان شهرستان بوشهر که در 84 هزارگزی جنوب خاور کنگان و دو هزارگزی جنوب شوسه سابق کنگان به لنگه در جلگه واقع است. هوایش گرم با 112 تن سکنه. آبش از چاه و محصولاتش ، غلات ، خرما و شغل مردمش ، زراعت وراهش مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 ).
بساتین. [ ب َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان جراحی بخش شادگان شهرستان خرمشهر که در 54 هزارگزی شمال خاوری شادگان ، و 3 هزارگزی شمال رودخانه جراحی در دشت واقع است. منطقه ای است گرمسیر با 100 تن سکنه. آبش از رودخانه جراحی و محصولش غلات و شغل مردمش زراعت و حشم داری است. ساکنان آن از طایفه آل ابوشوکه هستند. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).