بزی
لغت نامه دهخدا
- ریش بزی ؛ ریش شبیه بریش بز، یعنی دراز با نوکی تیز. نوعی از نزدن ریش که نوک تیز دارد. ( یادداشت بخط دهخدا ).
|| ( اِ ) در تداول و زبان کودکان بمعنی بز. || کلمه ایست برای اظهار رأفت و عطوفت. || ( حامص ) بچگی. کودکی. جوجگی. ( یادداشت بخط دهخدا ).
بزی. [ ب َ زی ی ] ( ع ص ، اِ ) همشیر، یقال :هذا بزیی ؛ ای رضیعی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
بزی. [ ب َ زا ] ( ع مص ) برابری کردن. ( از منتهی الارب ). || ( اِمص ) کجی پشت نزدیک سرین یا اشراف وسط پشت بر سرین یا بیرون آمدگی سینه و درآمدگی پشت با بیرون آمدگی سرین. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
بزی. [ ب َزْ زی ی ] ( اِخ ) احمدبن محمدبن عبداﷲبن قاسم بن نافعبن ابی بزة مکی ، مکنی به ابوالحسن ، و نسبت وی به ابوبزة جد اعلای اوست. از قراء معروف است و قرائت ابن کثیر را داشته است. ( از لباب الانساب ). و رجوع به تاریخ الخلفاء ص 239 و المعرب جوالیقی و فهرست آن و اعلام زرکلی شود.
فرهنگ فارسی
گویش مازنی
دانشنامه عمومی
بزی (موسیقی دان). اندرو بزی یا بازی ( عربی: أندرو بزی؛ انگلیسی: Andrew Bazzi؛ زادهٔ ۲۸ اوت ۱۹۹۷ ) موسیقیدان اهل ایالات متحده آمریکا است. وی از سال ۲۰۱۵ میلادی تاکنون مشغول فعالیت بوده است. ترانه مال من ( به انگلیسی: Mine ) از وی که در اکتبر ۲۰۱۷ منتشر شد در اوایل ۲۰۱۸ مشهور شد و ترانه در چارت های زیادی ( منجمله سوئد، نیوزلند، دانمارک ) به رتبه زیر ده رسید. او به عنوان آهنگساز بوی بند کره ی جنوبی EXO فعالیت میکند .
wiki: بزی (موسیقی دان)
بزی (هندیجان). بَزّی روستایی در دهستان سورین بخش چم خلف عیسی شهرستان هندیجان استان خوزستان ایران است.
بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال 1401جمعیت این مکان 95 نفربوده است. [ ۱]
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفبر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال 1401جمعیت این مکان 95 نفربوده است. [ ۱]
wiki: بزی (هندیجان)
پیشنهاد کاربران
از شعر رودکی میشه فهمید که منظور از بزی همون زندکی کن یا زندگی کردن است
داده قناعت کن و با داد بزی
در بند تکلف مشو، آزاد بزی
در به ز خودی نظر مکن، غصه مخور
در کم ز خودی نظر کن و شاد بزی�
داده قناعت کن و با داد بزی
در بند تکلف مشو، آزاد بزی
در به ز خودی نظر مکن، غصه مخور
در کم ز خودی نظر کن و شاد بزی�
یعنی بزیست یا زندگی کون، چون در کردی میشە "بژی" یعنی زندگی کن
همانند بز
تیره ای از طایفه بساک
تیره ای از طایفه بساک
بزی و گرگی وند
بازیلوس بازیلئون basileun basileus
لغت نامه دهخدا
بازیلوس بازیلئون . [ ل ِ ءُ ] ( اِ ) لفظ یونانی در برابر شاهنشاه که در زمان اشکانیان بکار میرفته است . عنوان پادشاه اشکانی که در ابتدا شاه و بعد شاه بزرگ بود، در زمان مهرداد موافق عقیده ٔ غالب مورخین به شاهنشاه تبدیل یافت ، عبارت �بازیلوس بازی لئون �برمسکوکات اشکانی روشن خوانده میشود و این عبارت ترجمه ٔ یونانی شاه شاهان است . ( ایران باستان ج 3 ص 2656 ) . سکه ٔ مهرداد اول این عبارت را دارد، �بازی لوس بازی لئون ، آرزاکی دیکایی اورگه تی کای فیل اله نس = شاه شاهان ، ارشک عادل ، نیکو کار و محب یونان � هم چنین از فرهاد چهارم و بلاش دوم نیز چنین سکه هایی هست . رجوع شود به ایران باستان ج 3 ص 2676.
... [مشاهده متن کامل]
لغت نامه دهخدا
بازیلوس بازیلئون . [ ل ِ ءُ ] ( اِ ) لفظ یونانی در برابر شاهنشاه که در زمان اشکانیان بکار میرفته است . عنوان پادشاه اشکانی که در ابتدا شاه و بعد شاه بزرگ بود، در زمان مهرداد موافق عقیده ٔ غالب مورخین به شاهنشاه تبدیل یافت ، عبارت �بازیلوس بازی لئون �برمسکوکات اشکانی روشن خوانده میشود و این عبارت ترجمه ٔ یونانی شاه شاهان است . ( ایران باستان ج 3 ص 2656 ) . سکه ٔ مهرداد اول این عبارت را دارد، �بازی لوس بازی لئون ، آرزاکی دیکایی اورگه تی کای فیل اله نس = شاه شاهان ، ارشک عادل ، نیکو کار و محب یونان � هم چنین از فرهاد چهارم و بلاش دوم نیز چنین سکه هایی هست . رجوع شود به ایران باستان ج 3 ص 2676.
... [مشاهده متن کامل]
در مورد تیره های بَزی سیستان گویا جد این خاندان در آن منطقه جناب حمزه بن آذرک سیستانی یا همان حمزبن شاری ( شاری به معنی شاه ) بودند که ایشان در دوره عباسیان توانستند بخشهای بزرگی از میهن را از سیستان تا
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
فارس و پهله ( لرستان و مناطق اطراف ) را با هم متحد کنند و نخستین حکومت ایرانی را پس از حمله تازیان در بخشهای مهمی از ایران تشکیل بدهند و هرگز از سپاه عباسیان نیز شکست نخوردند، به واسطه مقابله ایشان با حکومت عباسیان خلفای عباسی که خود را پیشوا و خلیفه مسلمین میدانستند ایشان و یارانشان را جز خوارج معرفی کردند ( ، یعنی کسی که بر خلیفه مسلمین شورش کرده و دیگر جز مسلمین به شمار نمیرود ) ، در مقابل جناب حمزه بن آذرک نیز حکومت عباسیان را غیر شرعی و فاقد مشروعیت میدانستند، جالب اینجاست که ایشان برای سالها بر بخشهای بزرگی از ایران امروز حتی بخشهایی از هند، پاکستان و افغانستان امروزی حکومت کردند ( کتاب معروف حمزه نامه در ستایش دلاوریهای این قهرمان شجاع میهن نوشته شد اما برخی به اشتباه تصور کردند که منظور این کتاب حمزه عموی پیامبر اسلام بوده در صورتی که حمزه نامه سراسر جنگها و نبردهای حمزه بن آذرک را توصیف میکند و به تصویر کشیده است ) پس از ایشان نیز یعقوب لیث ( حمزه و لیث در عربی هر دو به معنای شیر است، شیر نیز نماد ایران و نماد قدرت و مشروعیتی است که اهورامزدا به پادشاهان هخامنشی بخشیده ) یعقوب لیث که از مریدان و به احتمال فراوان از اقوامشان بود راهشان را ادامه دادند، نام واقعی یعقوب لیث رادمان پورماهک بود و در تاریخ داریم که ماهک و آذرک دختران یزدگردساسانی بودند که چون در آنزمان فرزند پسری از یزدگرد زنده نبودبنا بر رسوم ایرانیان نوادگان دختری یزدگرد نیز میتوانستند با معرفی خود مشروعیت پادشاهی بر ایران را داشته باشند، حمزبن آذرک جد پدری خود را زو تهماسب از پادشاهان ایران باستان معرفی کرده و چون بسیاری از تاریخنگاران و حتی ساسانیان پادشاهان هخامنشی را همان کیانیان دانسته اند و داریوش بزرگ در کتیبه ای عنوان کرده پدرانش همگی شاه بوده اند پس میتوان زوتهماسب را با ویشتاسب هخامنشی و یا پسران ایشان یکی دانست، ویشتاسب هخامنشی پدر داریوش بزرگ و همچنین پدر اردوان هخامنشی ( خردمند بزرگ ) و پدر بزرگ بُساک هخامنشی بوده اند در نتیجه میتوان احتمال بسیاری بر خویشاوندی بَزی های سیستان و طایفه بُساک داد ( فرم کلی چهره های بزی های سیستان و همینطور قامت بلند اکثر افراد در این خاندان که به مانند طایفه بساک به شکل چشمگیری از میانگین کشوری بالاتر است و داشتن دستان کشیده همگی نشانه های مشترکیست که میتوان جز نقاط اشتراک ظاهری در نظر گرفت، البته با توجه به گرمسیری و خشک بودن آب و هوای سیستان به شکل طبیعی رنگ پوست نژاد آریایی پس از گذشت پنج یا شش نسل به مرور تیره تر میشود و این موضوع در پزشکی به اثبات رسیده پس اینکه به شکل میانگین رنگ پوست و حتی رنگ چشم تیره های مختلف یک طایفه که در بخشهای مختلف کشور و حتی در سایر نقاط جهان پراکنده شده اند با هم متفاوت باشد کاملا طبیعیست، با توجه به تحقیقاتی که انجام داده ام حتی در متون اوایل دوره اسلامی در مورد بَزیهای کوفه و مکه همه محققان اصالت بَزیها را فارس دانسته اند، تیره هایی با نام بَزی در کشور لبنان و حتی در کشور مراکش و همچنین در کشورهای افغانستان، ترکمنستان و استانهای مختلف ایران از جمله گلستان، فارس، بوشهر، خوزستان حضور دارند و وجود قلعه ها و شهرهای تاریخی با نام بَذ یا بَزی در مناطق مختلفی از ایران و حتی عراق و. . . از جمله شهر تاریخ قلعه بَذ یا همان قلعه بابک در نزدیکی مرز ایران و جمهوری آذربایجان در نزدیکی رود ارس که زمانی مرکز حکومت بابک خرمدین بود و همچنین کوه بزیک و مردم تیره بزیک در ارمنستان همگی بخشهایی از تاریخ ایران بزرگ و تیره اصیل و بزرگ بَزی را در خود جای داده اند
بَز یا بَذ از واژه در واقع به معنی فرمانروا یا شاه هست که در پارسی باستان بیشتر به شکل ارگ بذ خوانده استفاده میشده برای نمونه در متون اواخر دوره اشکانی در مورد انتخاب اردشیر پاپکان ( بنیانگذار پادشاهی ساسانی ) به عنوان ارگبذی شهر دارابگرد نام برده شده که به معنی فرمانروا یا همان شاهان محلی در شهرهای مختلف کشور بوده، در زبان یونانی هم دو واژه بَزیلعون و بزیلعوس به معنی پادشاه و پادشاهیست ( ، برگرفته از پرنده باز از خانواده شاهین که در پارسی هم به عنوان نماد پادشاهی و شاه آسمان شناخته میشده و پرچم پادشاهی ایران باستان نشان پرنده شاهین بوده که هخامنشیان نیز به عنوان وارًان پادشاهان پیشدادی و کیانی همین نشان را برای پرچم یا درفش ایران برگزیدند ، همین واژه در دوره اشکانی نیز برای شاهان محلی مورد استفاده قرار گرفت و در دوره ساسانیان در کتیبه ای شاپور ساسانی خود را بزیلعون بزیلعوس خطاب کرده که به معنی شاه پادشاهی یا همان شاه شاهان یا شاهنشاه است، به احتمال بسیار زیاد تیره های مختلف که با نام بَزی شناخته میشوند همان نوادگان شاهان محلی و ارگبذان یا ارگبدان کشور بوده اند، در مورد طایفه بُساک بختیاری و تیره بَزی بُساک باید به نام طایفه نیز توجه شود که در پارسی باستان به معنی تاجی به شکل برگهای گل و ریحان بوده که داریوش بزرگ و شاهزادگان هخامنشی بر سر میگذاشتند و در بین خاندان هخامنشی نیز مرسوم بوده که به فرماندهان و افسران ارشد ارتش از این خاندان بُساک میگفتند و حتی نام برادرزاده داریوش بزرگ نیز بُساک بوده است، بُساک یا بوساکس پسر اردوان یکم هخامنشی ( اردوان معروف به خردمند بزرگ، مشاور عالی داریوش بزرگ و خشایارشاه ) بساک پسرعموی خشایارشاه جز فرماندهان ارشد ارتش ایران در فتح یونان بوده و فرماندهی تراکیها در منطقه تراکیه که بخشی از ایرانی تبارهای ساکن شمال غرب ترکیه امروزی بودند را بر عهده داشتند و هنوز هم منطقه ای در ترکیه به نام این سردار بزرگ ایرانی یعنی بُساک وجود دارد، از آنجایی که نام طوایف و ایلات معمولا یا نام خواستگاه و سرزمین اصلی آن طایفه و یا نام جد بزرگ آن طایفه است و همچنین بر اساس شجره نامه های خاندان بساک نام بساک را به عنوان جد بزرگ این طایفه معرفی کرده اند و همچنین براساس شواهد بسیار ظاهری افراد طایفه بساک با خاندان هخامنشی که از آن جمله میتوان به قامت بلند و دستان کشیده که در بین بسیاری افراد طایفه بساک وجود دارد و خصوصیات بارز اخلاقی و منش جوانمردانه این طایفه که در بین همه بختیاریها زبانزد بوده و حتی شباهت ظاهری بسیار زیاد با تندیسهای بجای مانده از چهره داریوش بزرگ که عموی بساک بوده است و همینطور به استناد مهاجرت طایفه بساک از شهر تاریخی شوش پایتخت هخامنشیان به لرستان در زمان حمله اعراب که حتی به گواه سنگهای قبور قدیمی یکی از تیره های طایفه بساک تیره شوشی نام داشته و به واسطه احترامی که همه لر تباران برای این طایفه قاعل بودند اولین حاکمان لرستان پس از حمله اعراب به ایران بودند که یک دولت محلی مستقل را در لرستان تشکیل دادند و از اشغال لرستان جلوگیری کردند و بعدها با اتحاد با دیگر مدافعان میهن توانستند سراسر ایران را از اشغال خارج کنندو نخستین حکومتهای ایرانی پس از اسلام را شکل دادند و در زمان حمله مغولان بود که طایفه به مناطق غیر قابل نفوذ الیگودرز در شرق لرستان مهاجرت کرده اند، در ادامه به استناد فرهنگ فارسی مطالبی در مورد واژه بَذ را بدون هیچ تغییری بازنشر میکنم،
... [مشاهده متن کامل]
ارگبذ: فرمانده ارگ، مامورنگاهداری ارگ، درزمان ساسانیان یکی ازمنصب هاومقامهای بزرگ لشکری بوده
رئیس ارگ رئیس قصر کوتوال دژبان ( یکی از شغلها و منصبهای بزرگ در روزگار هخامنشیان و ساسانیان ) .
فرهنگ معین
( اَ بَ ) ( اِ. ) رییس ارگ ، دژبان ( یکی از شغل ها و منصب های بزرگ در روزگار هخامنشیان و ساسانیان ) .
دانشنامه عمومی
اَرگبَد ( پارسی میانه:hlgwpt؛ پارتی: ʾrkpty و hrkpty یعنی هرگبِد و قدیمی تر هرکپَت ) ، عنوانی بلندپایه در دورهٔ شاهنشاهی اشکانی و ساسانی بوده است.
اگرچه اکثراً واژهٔ ارگبد را به معنیِ �دژبان، فرماندهٔ ارگ� می دانند، سمرنیی آن را هرگبد می خواند و �رئیسِ مالیات گیران، خرجبد� ترجمه می کند. تفضلی ارگبد و هرگبد را دو عنوان جداگانه می داند. اما شومون ریشه دقیق این کلمه را نمی داند و ۲ حدس برای آن می زند که اولی فرمانده ارگ و رئیس جمع کنندگان مالیات و دومی مباشر مالیاتی است. از نگاه او، اولی محتمل تر است.
بر روی کاغذپوست یونانی از دورا اروپوس که می توان قدمت آن را به سال ۱۲۱ میلادی دانست، این عنوان به صورت ارکاپاتِس آمده، و به شخصی به نام فرهاد که در خدمت فرماندار محلی اشکانی بوده، اطلاق شده است. در استان فارس در اواخر عصر دوم میلادی، خواجه تیری ارگبِد قلعه دارابگرد تحت حکمرانی شاه اصطخر بود. جانشین او در مقامش، اردشیر پسر پاپک بود که مدتی بعد بنیان گذار سلسله ساسانی شد. علاوه بر این، در تلمود بابل، مقام های بلندپایه دربار اشکانی تحت عنوان های اَرقَبتا، اَبقفطا و ارقفطا ذکر شده است.
به نظر می رسد این مقام جایگاه ممتازتری بعد از آغاز ساسانیان داشته است. در کتیبه پایکولی نوشتهٔ نرسی در ۲۹۳ میلادی، ارگبد شاپور در مقام والایی در سلسله مراتب ایالتی داشته است. به روایت مناندر در زمان نرسه ارگبدی با نام ( یونانی ) بارسابُرسُس می زیست که به احتمال زیاد همان ارگبدی است که در کتیبهٔ نرسه درپایکولی نام شاپور را بر خود دارد و نام واقعی او احتمالاً بُرزشاپور بوده است.
wiki: ارگبد
گزارش تخلف یا اشتباه در معنی
دانشنامه آزاد فارسی
اَرْگْبَد
فرماندۀ ارگ در دورۀ اشکانیان و ساسانیان . این عنوان در اوایل عهد ساسانی به فرماندۀ ارگ اطلاق می شد، اما بعدها عنوان یکی از مقامات عالی لشکری گردید، زیرا افزون بر فرماندهی ارگ، فرماندهی تمام نیروهای یک ناحیه و نیز وظیفۀ نهادن تاج بر سر شاه با ارگبد بوده است . این که مؤلف تاریخ طبری، اردشیر بابکان، بنیادگذار سلسلۀ ساسانیان، را پروردۀ تیری، ارگبد دارابگرد می خواند، نشان می دهدکه عنوان ارگبد، در دورۀ اشکانیان نیز بوده است
... [مشاهده متن کامل]
ارگبذ: فرمانده ارگ، مامورنگاهداری ارگ، درزمان ساسانیان یکی ازمنصب هاومقامهای بزرگ لشکری بوده
رئیس ارگ رئیس قصر کوتوال دژبان ( یکی از شغلها و منصبهای بزرگ در روزگار هخامنشیان و ساسانیان ) .
فرهنگ معین
( اَ بَ ) ( اِ. ) رییس ارگ ، دژبان ( یکی از شغل ها و منصب های بزرگ در روزگار هخامنشیان و ساسانیان ) .
دانشنامه عمومی
اَرگبَد ( پارسی میانه:hlgwpt؛ پارتی: ʾrkpty و hrkpty یعنی هرگبِد و قدیمی تر هرکپَت ) ، عنوانی بلندپایه در دورهٔ شاهنشاهی اشکانی و ساسانی بوده است.
اگرچه اکثراً واژهٔ ارگبد را به معنیِ �دژبان، فرماندهٔ ارگ� می دانند، سمرنیی آن را هرگبد می خواند و �رئیسِ مالیات گیران، خرجبد� ترجمه می کند. تفضلی ارگبد و هرگبد را دو عنوان جداگانه می داند. اما شومون ریشه دقیق این کلمه را نمی داند و ۲ حدس برای آن می زند که اولی فرمانده ارگ و رئیس جمع کنندگان مالیات و دومی مباشر مالیاتی است. از نگاه او، اولی محتمل تر است.
بر روی کاغذپوست یونانی از دورا اروپوس که می توان قدمت آن را به سال ۱۲۱ میلادی دانست، این عنوان به صورت ارکاپاتِس آمده، و به شخصی به نام فرهاد که در خدمت فرماندار محلی اشکانی بوده، اطلاق شده است. در استان فارس در اواخر عصر دوم میلادی، خواجه تیری ارگبِد قلعه دارابگرد تحت حکمرانی شاه اصطخر بود. جانشین او در مقامش، اردشیر پسر پاپک بود که مدتی بعد بنیان گذار سلسله ساسانی شد. علاوه بر این، در تلمود بابل، مقام های بلندپایه دربار اشکانی تحت عنوان های اَرقَبتا، اَبقفطا و ارقفطا ذکر شده است.
به نظر می رسد این مقام جایگاه ممتازتری بعد از آغاز ساسانیان داشته است. در کتیبه پایکولی نوشتهٔ نرسی در ۲۹۳ میلادی، ارگبد شاپور در مقام والایی در سلسله مراتب ایالتی داشته است. به روایت مناندر در زمان نرسه ارگبدی با نام ( یونانی ) بارسابُرسُس می زیست که به احتمال زیاد همان ارگبدی است که در کتیبهٔ نرسه درپایکولی نام شاپور را بر خود دارد و نام واقعی او احتمالاً بُرزشاپور بوده است.
wiki: ارگبد
گزارش تخلف یا اشتباه در معنی
دانشنامه آزاد فارسی
اَرْگْبَد
فرماندۀ ارگ در دورۀ اشکانیان و ساسانیان . این عنوان در اوایل عهد ساسانی به فرماندۀ ارگ اطلاق می شد، اما بعدها عنوان یکی از مقامات عالی لشکری گردید، زیرا افزون بر فرماندهی ارگ، فرماندهی تمام نیروهای یک ناحیه و نیز وظیفۀ نهادن تاج بر سر شاه با ارگبد بوده است . این که مؤلف تاریخ طبری، اردشیر بابکان، بنیادگذار سلسلۀ ساسانیان، را پروردۀ تیری، ارگبد دارابگرد می خواند، نشان می دهدکه عنوان ارگبد، در دورۀ اشکانیان نیز بوده است
بزی یکی از اقوام بزرگ هم اکنون سیستان است که در دو روستای ده بزی و پلگک زندگی می کنند و در این منطقه به دو تیره تقسیم می شوند تیره بزی های سیاه و بزی های سفید
با تشکر زابل
با تشکر زابل
بزی نام قومی است که در بابل زندگی میکرده و چند سال پادشاهی کرده ، سپس شکست میخورند و در مناطقی از ایران ، لبنان عراق و افغانستان هجرت میکنند ، قومی متمدن و با نگرش مثبت به جامعه شاد و پویا
افودعی >= بز بزی
بز بزی == افودعی
به کسی که شبیح بز است
افودعی میگویند
بز بزی == افودعی
به کسی که شبیح بز است
افودعی میگویند
زندگی کن/ زیست کن/ زندگانی کن
به معنای زیستن، زندگی کردن
بز بلندی بین دجله فرات و اولین پادشاه بزی به نام ااولمش شکین شومی بنیانگذار سلسله بزی وی خود را از بیت بزی و قبیله بزی می داند که در بابل پادشاهی داشتند که در کتیبه ای که توسط باستان شناسان در عراق کنونی در بابل کشف گردیده است خود را اینچنین معرفی می نمایید.
بختیاری چهارلنگ ایل میوندطایفه بساک تیره بَزی
کلمه بَزیکلمه ای است از فارسی باستان در مورد معنی آن در بین این طایفه سه نظر وجود دارد. 1 - �این افراد اعتقاد دارند کلمه بزی به معنی جاودانگی وهمیشگی می باشد. 2 - �گروه دوم بر این باورندکه بَزی متشکل از دو بخش ( زی ) به معنای ( زیست ) و� ( بَ ) فعل امر در زبان فارسی باستان که در زبان فارسی امروزی ( بِ ) می باشد. �واینها با جمع این دو بخش می گویند�کلمه بَزی به معنای ( زیست کن ) می باشد
... [مشاهده متن کامل]
3 - گروه سوم بر این باورند که بزی باتوجه به تشدیدی که روی حرف ( ز ) وجود دارد به معنی شاد زیستن است. که هرسه نظر به هم شبیه است. و درست می باشد
کلمه بَزیکلمه ای است از فارسی باستان در مورد معنی آن در بین این طایفه سه نظر وجود دارد. 1 - �این افراد اعتقاد دارند کلمه بزی به معنی جاودانگی وهمیشگی می باشد. 2 - �گروه دوم بر این باورندکه بَزی متشکل از دو بخش ( زی ) به معنای ( زیست ) و� ( بَ ) فعل امر در زبان فارسی باستان که در زبان فارسی امروزی ( بِ ) می باشد. �واینها با جمع این دو بخش می گویند�کلمه بَزی به معنای ( زیست کن ) می باشد
... [مشاهده متن کامل]
3 - گروه سوم بر این باورند که بزی باتوجه به تشدیدی که روی حرف ( ز ) وجود دارد به معنی شاد زیستن است. که هرسه نظر به هم شبیه است. و درست می باشد
زندگی کن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)