بزکش

لغت نامه دهخدا

بزکش. [ ب ُ ک ُ ] ( نف مرکب ) کشنده بز. آنکه بز بکشد. قصاب : در خدمت شیخ ابوالعباس قصاب بود از ایشان کرامات طلبیدند. فرمودند من بزکشی ام بس این چندین خلق بر من جمع آمده اند. ( انیس الطالبین ص 74 ).

پیشنهاد کاربران

بزکشی دو معنی داره
مثلا وقتی گقته میشه یارو بزکشه یعنی کسی که زنشو اجاره میده پول میگیره
اما معنی دیگه بزکشی یعنی دزدیدن آدما و پول گرفتن برای این که برش گردونن
�آقا بزکش یعنی یه حیوون چهار پا رو بکشن رو زمین �
( پیشنهاد میکنم بزکش پوری رو گوش بدید )

بپرس