بزوغ

لغت نامه دهخدا

بزوغ. [ ب ُ ] ( ع مص ) روشن و تابان شدن آفتاب یا ابتدای طلوع است. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). برآمدن آفتاب و ماه و ستاره. ( شرفنامه منیری ) ( ناظم الاطباء ). برآمدن آفتاب و ماه. ( المصادر زوزنی ). تیغزدن آفتاب. طلوع. ( یادداشت بخط دهخدا ) :
گر نبودی این بزوغ اندر خسوف
گم نکردی راه چندین فیلسوف.
مولوی.
|| برآمدن دندان نیش شتر. ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ): بزوغ ناب ؛ نیش زدن آن. ( یادداشت بخط دهخدا ). || نشتر زدن و روان کردن خون. ( از اقرب الموارد ). || ( اِمص ) روشنی و طلوع. ( از لطایف از غیاث اللغات ). || ابتدای طلوع آفتاب. || ابتدای عرق. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(بُ ) [ ع . ] (مص ل . ) برآمدن ، تافتن ، تابیدن (آفتاب و ستارگان ).

فرهنگ عمید

۱. تافتن، تابیدن، تابان شدن.
۲. برآمدن آفتاب.

پیشنهاد کاربران

بزوغ؛ نیش زدن نور در ابتدای طلوع آفتاب، نیش زدن دندان شیری کودک، مرتبط با کلمه ی بزغاله به مفهوم منقبض و کوچک در حال رشد.
زِبَق؛ در یک تعریف خلاصه، یعنی ابزاری برای قبض کردن. عضوی از اعضای بدن یا ابزاری که به همدیگر زیب می شوند جهت چیزی را از چیزی جدا کردن یا کَندن. مثل دو لبه قیچی. در زبان تات های خراسان شمالی به فک صورت انسان زِبَق گفته می شود. و در فرهنگ و زبان عربی از این کلمه در زمانی که حاکم، فردی را از جامعه جدا می کند یا اون فرد را از جامعه قبض می کند و به حبس می اندازد استفاده می کنند.
...
[مشاهده متن کامل]

کلمه ی زبق از زاویه قانون حروف معکوس مرتبط با کلمه قبض می باشد. مثل قبض روح، قبض برق، اصطلاح یک قبضه شمشیر نیز مُؤَیِّد این توضیح می باشد.
زِبَق و قبض در دو جهت عکس همدیگر مفهوم دارد. دو مفهوم گرفتن و دادن، یا به دست آوردن و از دست دادن.
قانون حروف معکوس در کلمات؛ قَدَح حَدقه، متافیزیک اتم فیزیک، کلاف فلکه، کلاغ قُلَّک، فَلس سِلف صَلّاف، کاسه ساک، شییٔ عیش، فرض ظرف. . . .
از زاویه قانون لاتین حروف در پاتیل کلمات نیز کلمه ی بُغض و قیض و غضب، قصْب، قصّاب، قابض، بزاق نیز مرتبط با مفهوم زبق و قبض می باشد.
بزاق؛ قبض غذا، جذب غذا
قابض؛ به معنای قبض کننده، منقبض کننده، گیرنده، و تنگ کننده یا درهم کشنده مفهوم دارد.
در پزشکی، قابض به خاصیتی از دارو گفته می شود که رفع اسهال و ایجاد یبوست می کند.
البته ریشه اصلی زبق و قبض، دو حرف ( ز ب ) می باشد. که با این دو حرف در زوایای مختلف از همین چشمه مفهوم جاری می شود. کلمه ی زیب یعنی دو چیز به هم رسیدن و زیبایی خلق شدن.
مثل اصطلاح ضبط و ثبت صدا یا اصطلاح سَبَد با ترجمه رایج امروزی به مفهوم زنبیل.

هر چند سبد و زنبیل با دو حرف ریشه ای مشترک ( ز ب ) هم در دو شکل مختلف از یک ریشه و یک مفهوم مشترک در دل خود دارند.
یا خود کلمه زبان که خود عاملی برای زیب کردن حروف و ساخت کلمات می باشد.
کلمه سبقت و سابق نیز از زاویه قانون تغییر شکل حروف مرتبط با همین مفاهیم می باشد.
کلمه سابق یعنی عمر و زمانی که از ما گرفته شده و سبقت عکس مفهوم سابق به مفهوم پیش افتادن و کسب فرصت و جبران عقب ماندگی.

بپرس