بزور
/bezur/
مترادف بزور: پرزور، پرتوان، زورمند، قوی
متضاد بزور: ضعیف، ناتوان
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
بزور. [ ب ِ ] ( ق مرکب ) ( از: ب + زور )بطور اجبار و زیردستی. جبراً. با قوت و زور. ( ناظم الاطباء ). به کره. زورکی. کرهاً. بکراهت. قهراً. به عنف. به اکراه. قهراً. مکرهاً. ( از یادداشتهای دهخدا ).
فرهنگ فارسی
( اسم ) جمع تخمها تخمهای سبزی .
فرهنگ عمید
مترادف ها
بناچار، بزور، اجبارا
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
بنا خواست
( قسراً ) قسراً. [ ق َ رَن ْ] ( ع ق ) قهراً. جبراً. به ناچار. به ناخواست به ناخواه. به زور. به ستم : قلعه شاه دز را. . . در حصار گرفت و لشکرها بر مدار آن بداشتند به یک دو روز آن حصن را قهراً و قسراً بگشادند. ( جهانگشای جوینی ) .