بزوان

لغت نامه دهخدا

بزوان. [ ب َ زَ ] ( ع مص ) تطاول کردن. ( منتهی الارب )( آنندراج ). || برجستن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || انس گرفتن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || غلبه کردن بر کسی وداروگیر نمودن او را. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

تطاول کردن یا برجستن .

دانشنامه عمومی

پیشنهاد کاربران

بپرس