بزواء

لغت نامه دهخدا

بزواء. [ ب َزْ ] ( ع ص )زنی که پشت او نزدیک کج باشد یا وسط پشت براست وی مشرف گردیده یا سینه اش بیرون آمده باشد. ( آنندراج ). نعت مؤنث اَبْزی ̍ از بَزا بمعنی برآمدگی سینه و فرورفتگی پشت. ( از معجم البلدان ). مؤنث اَبْزی ̍ یعنی زنی که پشت از نزدیک سرینش کج باشد، و یا سینه اش بیرون آمده و پشت وی درآمده باشد، و یا سرینش بیرون آمده باشد. ( ناظم الاطباء ). رجوع به بَزا و اَبْزی ̍ شود.

بزواء. [ ب َزْ ] ( اِخ ) زمینی است مابین مکه و مدینه زادهمااﷲ شرفاً. ( آنندراج ). موضعی است در راه مکه نزدیک بجحفه ، و گفته شده که بزواء شهرکی بود بنزدیک مدینه که از ساحل ارتفاع داشت و پرنور بود و مابین جار و ودان و غیقه قرار داشت و گرمترین شهرهای خدای بود که بنوضمرة از طائفه بنی بکربن عبدمناةبن کنانه در آن سکونت داشتند. ( از معجم البلدان ).

پیشنهاد کاربران

بپرس