بزهکاری گونه ای از
کج روی است که به هنجارشکنی بیش از ارزش شکنی گرایش دارد؛ به همین دلیل، نسبت به
جرم گسترش معنایی بیشتری دارد.
یکی از نخستین
انسان شناسان فرانسوی، پل بروکا، مدعی کشف ویژگی هایی در
جمجمه و
مغز بزهکاران شد که آن ها را از افراد پیرو
قانون متمایز می ساخت.
جرم شناس ایتالیایی چزاره لومبروزو، که در سال های دههٔ ۱۸۷۰ کار می کرد، اذعان می کرد که بعضی افراد با تمایلات بزهکارانه متولد می شوند و در حقیقت روی آوردن به بزهکاری در آن ها نوعی بازگشت به انسان ابتدایی تر است. او معتقد بود انواع بزهکاران را می توان از روی شکل جمجمه تشخیص داد.
لومبروزو می پذیرفت که
یادگیری اجتماعی می تواند بر
تکامل تمایلات بزهکارانه تأثیر بگذارد اما بزهکاران را از نظر
زیست شناختی ناقص می دانست. ریچارد داگدیل، برای بررسی رفتار بزهکارانه به شجره نامه های خانوادگی توجه نشان داد تا تفاوت در تمایلات
ارثی نسبت به بزهکاری را نشان بدهد. اندیشه ارتباط میان ساختمان زیستی و بزهکاری در مطالعات ویلیام شلدون در سال ۱۹۴۰ از سر گرفته شد. شلدون سه نوع اصلی ساختمان بدنی انسان را متمایز کرد و عنوان کرد که یکی از آن ها مستقیماً با بزهکاری ارتباط دارد. شلدون نوشت که افراد دارای
ماهیچه های قوی و فعال بیش از افراد دارای ساختمان بدنی
لاغر یا افراد فربه؛ احتمال دارد که بزهکار شوند. مطالعات دیگری که جان گولک انجام داد، یافته های نسبتاً مشابهی را تأیید کرد. آرتون هوربرت تمایلات بزهکارانه را با گروه خاصی از
کروموزوم ها در
وراثت ژنتیکی مربوط ساخته است. هوربرت ادعا کرده است که بزهکاران یک
کروموزوم Y اضافه داشته اند. بر اساس فرضیه هوربرت، ساختمان
ژنتیک افراد در
تحریک پذیری و
پرخاشگری آن ها نقش دارد.
دیدگاه جامعه شناسی، به
نهاد اجتماعی و
ارتباطات توجه دارد. جوامع امروزی
خرده فرهنگهای خاص
همنوایی دارند که ممکن است رفتار خارج از آن رفتار بزهکارانه تلقی شود. در حقیقت بزهکاری نوعی
کجروی و جرم نوعی از بزهکاری است که شدت بیشتری را در بر می گیرد. جرم به تفاوت ارتباطات مربوط می شود و محیط های اجتماعی که مشوق فعالیت های
غیرقانونی هستند آن را ترویج می کنند؛ در حالی که بی هنجاری، بزهکاری را شکل می دهد. طبقه بندی رفتار کج روانه از ضعیف به شدید عبارت است از بدعت گذاری، شعائرگرایی، انزواگرایی، هنجارشکنی، تخلف، بزهکاری و جرم.