بزه کردن. [ ب َ زَ / زِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) گناه کردن. خطا کردن. عصیان کردن : از بزه کردنش عجب ماندندبزه گر زین جنایتش خواندند.نظامی.بچه دیر ماندی ای صبح که جان من برآمدبزه کردی و نکردند مؤذنان ثوابی.سعدی.و رجوع به بزه شود.