لغت نامه دهخدا
بزل. [ ب ُ ] ( ع اِ ) گوسفند ماده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). ج ، بزول. ( آنندراج ).
بزل. [ ب ُزْ زَ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ بازل. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به بازل شود.
بزل. [ ب ُ ] ( ع ص ، اِ )ج ِ بَزول ، بمعنی شتری که دندان نیش برآورده باشد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). بُزُل. ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ فارسی
فرهنگستان زبان و ادب
دانشنامه آزاد فارسی
بَزْل (paracentesis)
(یا: پاراسنتز) تخلیۀ مایعات ناخواسته از بافت یا حفره ای در بدن، با لولۀ تخلیه.
(یا: پاراسنتز) تخلیۀ مایعات ناخواسته از بافت یا حفره ای در بدن، با لولۀ تخلیه.
wikijoo: بزل
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید