بزقش

لغت نامه دهخدا

بزقش. [ ب ُ ق ُ ] ( اِخ ) بزقوش. اتابک. از امرای کرمان. وجه تسمیه او را بدین لقب چنین گفته اند : بزقوش از آن میگویند که مکاشفان ایشان را ببازی سفید در عالم ملکوت دیده اند و بزبان ترک به این لقب و اسم مشهور شده اند. و بعضی گویند که بزغوج مشهورند و وجه تسمیه او به این آنست که هر روز یک سر سبز و یک غوچ از کده می آمدند و مطبخ ایشان می رفتند. ( از حواشی تاریخ کرمان ص 465 ). و رجوع به تاریخ افضل شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس