بزشم

لغت نامه دهخدا

بزشم. [ ب ُ زَ ] ( اِ مرکب ) پشم نرمی را گویند که از بن موی بروید و آنرا بشانه برآرند و بتابند و از آن شال ببافند. ( برهان ) ( آنندراج ). و به هر دو کاف عربی کرک خوانند. ( آنندراج ) ( انجمن آرای ناصری ) :
یارم ز سفر آمد گفتم که بزشم آورد
چون نیک نظر کردم پیش آمد و پشم آورد.
سعدی ( از آنندراج ).
بزشم نرم که بر پنبه می نهم ترجیح
ز فوطه برکت گردد این حدیث صریح.
نظام قاری.
بزشم و پنبه را کردند پیدا
جل خر بهر پالان آفریدند.
نظام قاری.

بزشم. [ ب َ زَ ] ( اِ ) موهای نرم و لطیف بز که تابیده از آن کرک و بعضی پارچه های نازک و لطیف می بافند، و آنرا کلوچه هم می گویند. ( مجمعالفرس ). و در فرهنگهای دیگر بضم اول ( باء موحده ) به این معنی ضبط شده است.

فرهنگ فارسی

( اسم ) موی و پشم بر کرک بر.
پشم نرمی را گویند که از بن موی بروید و آنرا بشانه بر آرند و بتاند و از آن شال ببافند و به هر دو کاف عربی کرک خوانند .

فرهنگ عمید

= بزوشم

پیشنهاد کاربران

بپرس