بزرگ سال
/bozorgsAl/
مترادف بزرگ سال: بالغ، رشید، پیر، جاافتاده، سال خورده، سال دیده، سالمند، کلان سال، مسن
متضاد بزرگ سال: خردسال
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
( صفت ) کلان سال مسن سالمند .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
واژه نامه بختیاریکا
مترادف ها
بزرگسال