همان اندریمان که پیروز گشت
بکشت از بزرگان ما سی وهشت.
فردوسی.
همه اعیان و بزرگان درگاه نزدیک وی رفتند. ( تاریخ بیهقی ).بزرگانْش گفتند کز بیش و کم
اگر بخت یاور بود نیست غم.
اسدی.
گوئی که از نژاد بزرگانم گفتاری آمدی تو نه کرداری.
ناصرخسرو.
و بمشایعت او جمله لشکر و بزرگان برفتند. ( کلیله و دمنه ).پیش بزرگان ما آب کسی روشن است
کآب ز پس میخورد بر صفت آسیاب.
خاقانی.
بباید ساختن با داغ دوری که عیب است از بزرگان ناصبوری.
نظامی.
امراء خراسان و بزرگان اطراف در مجلس او صف کشیدند و پیش تخت او بایستادند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 176 ).بزرگان ِ پس رفته نشتافتند.
امیرخسرو.
سخنی بی غرض از بنده مخلص بشنوای که منظور بزرگان حقیقت بینی.
حافظ.