بزرگ همت

/bozorghemmat/

لغت نامه دهخدا

بزرگ همت. [ ب ُ زُ هَِ م ْ م َ ] ( ص مرکب ) بلندهمت. بلندآرزو. ( ناظم الاطباء ). آنکه طبع بلند دارد.بعیدالهمة. همام. ( یادداشت بخط دهخدا ) :
خجسته طلعتی و شاه را خجسته وزیر
بزرگ همتی و جود را بزرگ پناه.
فرخی.
و ذکر بزرگ همتی و سخا و جود ایشان معروف و مشهور است. ( مجمل التواریخ ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) بلند همت بلند آرزو بزرگ منش .

پیشنهاد کاربران

باگذشته ر شرمنده
به نظر من فرمان روا
سماط او یعنی سفره ی او
به نظر من هم معنی بزرگ همت میشه فرمانروایان
معنی امرای عرب: پادشاهان عرب
به نظرمن بزرگ همت یعتی فر مان روایان
بلند همت تر
از نظرمن معنی امرا ، فرمانروایان است

بپرس