بزرگ داشتن


مترادف بزرگ داشتن: محترم شمردن، گرامی داشتن، نکو داشتن احترام گذاشتن، تکریم کردن، معزز داشتن، عزیز داشتن

متضاد بزرگ داشتن: کوچک شمردن

معنی انگلیسی:
enshrine, celebrate

لغت نامه دهخدا

بزرگ داشتن. [ ب ُ زُ ت َ ] ( مص مرکب ) تعظیم. تفخیم. تجلیل. امجاد. تبجیل. تکریم. تجلیل کردن. اعزاز کردن. تعظیم کردن. احترام کردن. ادب کردن. توقیر.محترم شمردن. اعظام. تعزیز. اکبار. هشم. تهشیم. ترحیب. ( منتهی الارب ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( المصادر زوزنی ) ( دهار ) ( ترجمان القرآن ) : و ایشان [ خرخیزیان ] آتش را بزرگ دارند و مرده را بسوزانند. ( حدودالعالم ). [ غوزیان ] طبیبان را بزرگ دارند و هرکه ایشان را ببند نماز برند... ( حدود العالم ). و اندر خره [ بناحیت پارس ] یکی آتشکده است که آنرا بزرگ دارند و زیارت کنند... ( حدود العالم ). و اندر کاریان آتشکده ایست که آنرا بزرگ دارند. ( حدود العالم ). جو رسته را ملوک عجم بفال سخت بزرگ داشتندی. ( نوروزنامه ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) تعظیم کردن توقیر کردن تکریم کردن .

فرهنگ معین

( ~. تَ ) (مص م . ) احترام گذاشتن ، تکریم کردن .

مترادف ها

respect (فعل)
احترام گذاشتن به، محترم داشتن، بزرگداشتن

فارسی به عربی

احترام

پیشنهاد کاربران

بزرگ داشتن ؛ بزرگ شمردن. اکرام کردن : چون موسی بحد بیست سالگی رسید و بزرگ شد اهل مصر او را بزرگ داشتند. ( قصص الانبیاء ص 92 ) .
تجلیل
استعظام. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) بزرگ شمردن. ( منتهی الارب ) ( زوزنی ) . بزرگ دیدن کسی را. ( منتهی الارب ) : پس یمین الدوله محمود را استعظام کرد و شفیع شد تااز سر انتقام برخیزد. ( ترجمه تاریخ یمینی نسخه خطی
...
[مشاهده متن کامل]
متعلق به کتابخانه مؤلف ص 25 ) . || بزرگ آمدن. ( زوزنی ) . || بزرگی کردن. تکبر کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) . بزرگ منشی نمودن. ( منتهی الارب ) . || مُعظم چیزی گرفتن. ( منتهی الارب ) .

اجلال

بپرس