بزداغ

لغت نامه دهخدا

بزداغ. [ ب ِ ] ( اِ ) افزاری است که بدان زنگ آیینه و تیغ و امثال آن بزدایند و جلا دهند و لفظ لغت نیز بر این معنی دلالت میکند، و آنرا بعربی مصقلة خوانند. و بزدائیدن بهمین معنی مصدر این لغت است و بزداغیدن تبدیل غین به الف است و بزدودن نیز مثل همانست. ( آنندراج ) ( انجمن آرای ناصری ) ( برهان ) ( شعوری ) ( شرفنامه منیری ) ( مجمعالفرس ). مصقل. بُزداغ. پزداغ. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ) ( مجمعالفرس ) :
دهد ضیا بمه آئینه رخت کآن را
بود زخاطر شاه فلک محل بزداغ.
منصور شیرازی ( از شرفنامه و صحاح الفرس و آنندراج ).

فرهنگ معین

(بِ یا بُ ) ( اِ. ) ابزاری که به وسیلة آن زنگ آیینه ، تیغ و مانند آن را بزدایند.

فرهنگ عمید

وسیله ای برای زدودن زنگ از تیغ، شمشیر، و مانندِ آن .

دانشنامه آزاد فارسی

بُزْداغ
قله ای در استان آذربایجان شرقی، شهرستان تبریز، با ارتفاع ۳,۷۰۰ متر. در ۳۰کیلومتری غرب جنوبی بستان آباد قرار دارد. دومین قلۀ بلند کوهستان سهند و سرچشمۀ رودهای متنق چای، اوجان چای، و چینی بُلاغ چای است.

پیشنهاد کاربران

بپرس