بزبان راندن

پیشنهاد کاربران

بزبان راندن ؛ بر زبان آوردن. گفتن. بیان کردن. بر زبان راندن. ادا کردن : قاضی درخواهد آمد تا آن شرطها و سوگندان را. . . بزبان براند [ قدرخان ] بمشهد حاضران. ( تاریخ بیهقی ) . و سوگندی سخت گران نسخت کرد
...
[مشاهده متن کامل]
بخط و بزبان راند. ( تاریخ بیهقی ) . نصر بزبان براند و ایشان را دستوری داد بشفاعت کردن. ( تاریخ بیهقی ) . سوگندنامه باشد. . . که وزیر آن را بزبان راند و خط خویش زیر آن نویسد. ( تاریخ بیهقی ) .

بپرس