بزبان افتادن

لغت نامه دهخدا

بزبان افتادن. [ ب ِ زَ اُ دَ ] ( مص مرکب ) ( از: ب + زبان + افتادن ) بزبانها افتادن. بر زبانها افتادن. مشهور شدن اعم از آنکه بزبونی و عیب باشد یا بخوبی. در زبان افکندن و داشتن نیز بیاید. ( آنندراج ). رسوا شدن. ( بهار عجم ) :
راز من از لب خامش بزبانها افتاد
گرچه از خامه بی شق نتراود سخنی.
صائب ( از آنندراج ).
از جام نام جم بزبانها فتاده است
زنهار در بساط جهان بی اثر مباش.
صائب ( از آنندراج ).
خواهم ز پس پرده تقوی بدر افتم
چندی بزبان همه کس چون خبر افتم.
ابوطالب کلیم ( از بهار عجم ).
بزبان جهانی افتاده ست
چون سخن هرکه آدمی زاد است.
شفیع اثر ( از بهار عجم ).

فرهنگ فارسی

بزبانها افتادن بر زبانه افتادن .

پیشنهاد کاربران

بپرس