( بزآویز ) بزآویز. [ ب ُ ] ( اِمص مرکب ) واژونه آویختن ، چنانکه قصاب بز را بر قناره آویزد. ( آنندراج ) : مدعی گرم تلاش نمکین خواهی شدگر بزآویز شوی بهتر از این خواهی شد.میرنجات ( از آنندراج ).|| نام فنی از کشتی. ( آنندراج ). نام داو از کشتی و آن واژگون آویختن حریف است چنانکه قصابان ذبیحه را بر قنار بسته پوست کشند. ( غیاث اللغات ).