بزاله

لغت نامه دهخدا

( بزالة ) بزالة. [ ب َ ل َ ] ( ع مص ) مستقیم گردیدن رأی. ( ناظم الاطباء ). استقامت یافتن رأی. ( از اقرب الموارد ).

بزالة. [ ب ُ ل َ ] ( ع اِ ) صافی هر چیزی : بزاله خمر؛ صافی باده. ( یادداشت بخط دهخدا ).

پیشنهاد کاربران

بپرس