بز گوش

لغت نامه دهخدا

بزگوش. [ ب ُ ] ( اِ مرکب ) در میان دره ، سیاه بن را گویند.

بزگوش. [ ب ُ ] ( اِخ ) یکی از کوههای آذربایجان. رجوع به جغرافیای غرب ایران ص 24 شود.

بزگوش. [ ب ُ ] ( اِخ ) از اشعار شاهنامه برمی آید که محلی بوده است :
ز بزگوش تا شهر مازندران
رهی زشت و فرسنگهای گران.
فردوسی.
ز بزگوش و سگسار و مازندران
کس آریم با گرزهای گران.
فردوسی.
وز آن روی بزگوش تا نرم پای
چو فرسنگ سیصد کشیده سرای.
فردوسی.

فرهنگ فارسی

در میان دره سیاه بن را گویند .

گویش مازنی

/bez goosh/ سبزی جنگلی شبیه گوش بز که اغلب در نوعی خوراک به نام ماش پتی مصرف می شود

پیشنهاد کاربران

بِزگوش رو تات های الموت و طالقان میگن
نام یک گیاه هست

بپرس