بز اخفش
فرهنگ معین
اصطلاحات و ضرب المثل ها
کسی که بدون فهمیدن مطلبی آن را تایید کند
مثال:
- آنجا نشسته بود و هرکس هرچه می گفت، مثل بز اخفش سرش را به نشانه ی تایید تکان می داد.
- استاد از کسانی که نظراتش را دربست نمی پذیرفتند خوشش نمی آمد و بیشتر خوش داشت، بز اخفشی را پیدا کند که حرف هایش را بی چون و چرا تایید کند.
توضیح:
چندین نفر با نام اخفش در تاریخ ثبت شده اند. اینجا منظور سعید بن مسعده خوارزمی معروف به ابوالحسن، ملقب به اخفش، عالِم نحوی و شاگرد سیبویه است. گفته اند که وی مطالب درس را برای بز خود می خواند و تا بز سر خود را تکان نمی داد، به مبحث بعدی نمی پرداخت.
اخفش در لغت عرب به معنی شخصی است که مادرزاد دارای چشم های ضعیف / کم سو یا روزکور باشد.
پیشنهاد کاربران
بُز ؛ این کلمه احتمالا منشعب از کلمه ی بازی از صفت بازیگوشی و پر جنب و جوش بودن این حیوان به نسبت گوسفند و بره و میش که رفتار آرام تری دارد نامگذاری شده است.
ضرب المثل بز مستی و بز رقصی و بز بازی نیز به عنوان یک اصطلاح رایج در فرهنگ ضرب المثل فارسی و ایرانی اصطلاحات رایجی می باشد که برای انسانهای سرخوش و بی غم دارای کاربرد طنزآمیز می باشد که تفسیر مفصل این این اصطلاحات در متن زیر تبیین شده است ؛
... [مشاهده متن کامل]
جهت درک بهتر این تعریف برای کلمه ی بُز ضرب المثل بُز اَخوَش در فرهنگ ما ایرانی ها نیز رایج می باشد که تفسیر این ضرب المثل در متن زیر تحلیل و تبیین شده است ؛
بز اَخوَش ؛ این اصطلاح رایج ، معمولاً در گویش ها و لهجه های محلی به صورت بز اَخفَش نیز نگارش و استفاده می شود.
اَخفَش ؛ حرف ( ف ) و ( و ) در این کلمه به دلیل نقطه ی مشترک محل صدور آوا از ابزارهای ایجاد کلام واقع شده در دهان مثل لب و زبان و دندان و سقف دهان و حلق در قانون قلب ها در کلمات قابل تبدیل به همدیگر هستند به گونه ای که این واقعیت باعث ایجاد لهجه ها و گویش ها در جوامع مختلف می شود بر همین مبنا کلمه ی اَخوَش نیز قابل نگارش و خواندن است.
کلمه ی اَخوَش نیز با کلمه ی خوشی با غالب افعل در کلماتی مثل کامل و اکمل به معنی خیلی کامل یا کریم و اکرم به معنی خیلی بخشنده و فراوان از این دست کلمات که باعث نشان دادن و زیاد بودن یک مفهوم در کلمات می شود معنی می دهد.
بر همین مبنا کلمه ی اَخوَش به معنی خیلی خوش دارای مفهوم می شود.
کلمه ی خوشی نیز به همراه کلمه ی سَر معمولا با اصطلاح سَرخوش بودن در ضرب المثل بز اَخوَش نیز که عمل سر تکان دادن در این ضرب المثل وجود دارد مرتبط می شود.
نمونه ی عینی و انطباق رفتار سر تکان دادن در اصطلاح سرخوشی برای ما انسانها در مقایسه با حالت سرافکندگی که در حالت مغمومیت وجود دارد نیز به وفور قابل مشاهده است.
از آنجایی که بُز یک حیوان پر جنب و جوش و بازیگوش به نسبت گوسفند نیز می باشد و مفهوم سرخوشی و عمل سرخوش بودن و بازیگوشی برای این حیوان با اصطلاح بزبازی و بز رقصی و بز مستی جور در می آید این ضرب المثل نیز برای انسانهای سرخوش و بازیگوش و سرمست و خوشحال رایج شده است.
تا جایی که که حتی مفهوم و کلمه ی بازی در کلمه ی بُز با اصطلاح بزبازی و بز رقصی و بز مستی برای انسانهای سرخوش و سرمست و خوشحال نیز به عنوان یک ضرب المثل برگرفته از این رفتار ذاتی و صفت حیوان بُز که مدام در حال بالا و پایین پریدن و سرجمباندن می باشد نامگذاری و رایج شده است.
البته کلمه ی اَخفَش با ریشه ی خَفی و خَفا به معنی خیلی مستتر و مخفی در کلمه ی خُفّاش که عمل مخفی بودن به عنوان یک خصیصه ی رفتاری در این حیوان قابل مشاهده و دارای عینیت و انطباق است نباید برای اصطلاح بُز اَخفَش اشتباه برداشت شود.
بزدل ؛ اصطلاح رایج مثل بُز می ترسید یک اصطلاحی می باشد که مرتبط با رفتار ذاتی و خصیصه ی ترسو بودن و محتاط بودن و هوشیار بودن حیوان بُز در خطرات به نسبت گوسفند می باشد.
ضرب المثل بز مستی و بز رقصی و بز بازی نیز به عنوان یک اصطلاح رایج در فرهنگ ضرب المثل فارسی و ایرانی اصطلاحات رایجی می باشد که برای انسانهای سرخوش و بی غم دارای کاربرد طنزآمیز می باشد که تفسیر مفصل این این اصطلاحات در متن زیر تبیین شده است ؛
... [مشاهده متن کامل]
جهت درک بهتر این تعریف برای کلمه ی بُز ضرب المثل بُز اَخوَش در فرهنگ ما ایرانی ها نیز رایج می باشد که تفسیر این ضرب المثل در متن زیر تحلیل و تبیین شده است ؛
بز اَخوَش ؛ این اصطلاح رایج ، معمولاً در گویش ها و لهجه های محلی به صورت بز اَخفَش نیز نگارش و استفاده می شود.
اَخفَش ؛ حرف ( ف ) و ( و ) در این کلمه به دلیل نقطه ی مشترک محل صدور آوا از ابزارهای ایجاد کلام واقع شده در دهان مثل لب و زبان و دندان و سقف دهان و حلق در قانون قلب ها در کلمات قابل تبدیل به همدیگر هستند به گونه ای که این واقعیت باعث ایجاد لهجه ها و گویش ها در جوامع مختلف می شود بر همین مبنا کلمه ی اَخوَش نیز قابل نگارش و خواندن است.
کلمه ی اَخوَش نیز با کلمه ی خوشی با غالب افعل در کلماتی مثل کامل و اکمل به معنی خیلی کامل یا کریم و اکرم به معنی خیلی بخشنده و فراوان از این دست کلمات که باعث نشان دادن و زیاد بودن یک مفهوم در کلمات می شود معنی می دهد.
بر همین مبنا کلمه ی اَخوَش به معنی خیلی خوش دارای مفهوم می شود.
کلمه ی خوشی نیز به همراه کلمه ی سَر معمولا با اصطلاح سَرخوش بودن در ضرب المثل بز اَخوَش نیز که عمل سر تکان دادن در این ضرب المثل وجود دارد مرتبط می شود.
نمونه ی عینی و انطباق رفتار سر تکان دادن در اصطلاح سرخوشی برای ما انسانها در مقایسه با حالت سرافکندگی که در حالت مغمومیت وجود دارد نیز به وفور قابل مشاهده است.
از آنجایی که بُز یک حیوان پر جنب و جوش و بازیگوش به نسبت گوسفند نیز می باشد و مفهوم سرخوشی و عمل سرخوش بودن و بازیگوشی برای این حیوان با اصطلاح بزبازی و بز رقصی و بز مستی جور در می آید این ضرب المثل نیز برای انسانهای سرخوش و بازیگوش و سرمست و خوشحال رایج شده است.
تا جایی که که حتی مفهوم و کلمه ی بازی در کلمه ی بُز با اصطلاح بزبازی و بز رقصی و بز مستی برای انسانهای سرخوش و سرمست و خوشحال نیز به عنوان یک ضرب المثل برگرفته از این رفتار ذاتی و صفت حیوان بُز که مدام در حال بالا و پایین پریدن و سرجمباندن می باشد نامگذاری و رایج شده است.
البته کلمه ی اَخفَش با ریشه ی خَفی و خَفا به معنی خیلی مستتر و مخفی در کلمه ی خُفّاش که عمل مخفی بودن به عنوان یک خصیصه ی رفتاری در این حیوان قابل مشاهده و دارای عینیت و انطباق است نباید برای اصطلاح بُز اَخفَش اشتباه برداشت شود.
بزدل ؛ اصطلاح رایج مثل بُز می ترسید یک اصطلاحی می باشد که مرتبط با رفتار ذاتی و خصیصه ی ترسو بودن و محتاط بودن و هوشیار بودن حیوان بُز در خطرات به نسبت گوسفند می باشد.
بُز اخفش. اصطلاح است برای کسی که ندانسته بعلامت تصدیق سر بجنباند. ( دائرة المعارف فارسی ) . کسی را گویند که مطلبی رانفهمیده تصدیق کند. ( فرهنگ فارسی معین ) . اصل این ضرب المثل از آنجاست که گویند اخفش زشت چهره بود و کسی با او مباحثه نمی کرد. او بزی داشت که مسائل علمی را مانند همدرس بر او تقریر میکرد و بگفتۀ برخی تا بز مزبور آواز نمی کرد همچنان تقریر مینمود و آواز کردن او را دلیل تصدیق می پنداشت. و این معنی مثل شد. ( از دائرةالمعارف فارسی ) ( از فرهنگ فارسی معین ) ( از آنندراج ) . مؤلف ثمارالقلوب آرد: بز اخفش مصحف بز اعمش ( عنز اعمش ) است، بدان مثل آرند برای کسی که در مقامی قرار گرفته که شایستگی آنرا ندارد، بدانجهت که فرد صالح موجود نیست. و اصل آن چنین بود که هر وقت اعمش هیچ کس از یاران خود را برای مباحثه نمی یافت با بز خود به محادثه و مباحثه می پرداخت، زیرا هم از بی کاری بیزار بود و هم از فراموش شدن مطالب می ترسید و هم برکار تدریس و روایت بسیار مایل بود. بهمین جهت بز اعمش ضرب المثل شد در آنچه ذکر شد و دربارۀ مخاطبی که نمی فهمد. ( ثمارالقلوب فی المضاف و المنسوب ص 131 ) :
... [مشاهده متن کامل]
قدرتش را قضا بز اخفش
هرچه گوید هم آنچنان باشد. سنجر کاشی ( از آنندراج )
( منبع: لغتنامۀ دهخدا، بخش «بز» )
بز اعمش: مثل است برای کسی که مطلبی را نفهمیده تصدیق کند، و بز اخفش مصحف همین کلمه است . ( از ثمارالقلوب ص 131 ) . بز اخفش. ( منبع: لغتنامۀ دهخدا، بخش «بز» )
رجوع شود به «اخفش».
... [مشاهده متن کامل]
قدرتش را قضا بز اخفش
هرچه گوید هم آنچنان باشد. سنجر کاشی ( از آنندراج )
( منبع: لغتنامۀ دهخدا، بخش «بز» )
بز اعمش: مثل است برای کسی که مطلبی را نفهمیده تصدیق کند، و بز اخفش مصحف همین کلمه است . ( از ثمارالقلوب ص 131 ) . بز اخفش. ( منبع: لغتنامۀ دهخدا، بخش «بز» )
رجوع شود به «اخفش».