برینه

لغت نامه دهخدا

برینه. [ ب َ ن َ / ن ِ ] ( ص نسبی ) منسوب به بَر. برین. ( یادداشت دهخدا ). و رجوع به بَرین شود.

برینه. [ ب ِ ن َ / ن ِ ] ( اِ ) هر سوراخ عموماً وسوراخ تنور خصوصاً. ( برهان ). بِرین. در لهجه خراسان ، منفذ و سوراخی است که در پایین تنور و کندو و «پرخو» می گذارند. و رجوع به بِرین شود. || آلتی مسطح از چوب که در زیر آن خارهای آهنین دارد و آنگاه که باران زمین را سَربَست می کند و زمین سِلّه می بندد به گاو می بندند و بر زمین مرور میدهند تا زمین را کمی خارش دهد و تخمها را که قادر به روئیدن در آن زمین نیستند قدرت سر زدن و بیرون آمدن دهد، بیشتر این کار را برای زراعت پنبه کنند. ( یادداشت دهخدا ).

برینه. [ ب ُ ن َ / ن ِ] ( اِ ) برینک. برین. قاچ. ( یادداشت دهخدا ): شبطة؛ برینه خربزه. ( مهذب الاسماء ). و رجوع به بُرین شود. || کارد ( ؟ ). ( یادداشت دهخدا ) :
از این بدخو بِبُر از پیش آنک او
نهد بر سینه ت آن ناخوش برینه.
ناصرخسرو.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱- سوراخ ( عموما ) . ۲- سوراخ تنور ( خصوصا ) .
برینک برین .

فرهنگ معین

(بِ نَ ) ( اِ. ) سوراخ .

گویش مازنی

/berine/ برهنه – لخت – عریان

پیشنهاد کاربران

بپرس