بریدی

لغت نامه دهخدا

بریدی. [ ب َ ] ( ص نسبی ) منسوب به برید، به معنی چاپار.( از الانساب سمعانی ). رجوع به برید شود. || ( حامص ) شغل برید. صاحب بریدی. مقامی معادل ریاست پست امروز : بریدی سیستان که در روزگار پیشین به اسم حسنک بود شغلی بزرگ با نام به طاهر دبیر دادند. ( تاریخ بیهقی ). اختیار او را کردند خلعتی بسزا یافت [ خواجه بونصر ] و امروز که این تصنیف می کنم با این شغل است و بریدی بر این مضموم. ( تاریخ بیهقی ).

بریدی. [ ب َ ] ( ص نسبی ) منسوب به سکةالبریدخوارزم. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به سکةالبرید شود.

بریدی.[ ب ُ رَ ] ( ص نسبی ) منسوب به بریدةبن حصیب اسلمی ، از صحابه. ( از الانساب سمعانی ). و رجوع به بریة شود.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱- منسوب به برید پیکی قاصدی . ۲- منسوب به ( سکه البرید ) خوارزم از مردم سکه البرید .
منسوب به سکه البرید خوارزم .

پیشنهاد کاربران

بپرس