بریدگی

/boridegi/

مترادف بریدگی: انشقاق، انقطاع، برش، تقیطع، قطع، جدایی، پارگی، دریدگی، زخم

معنی انگلیسی:
cleft, cut, incision, indentation, laceration, nick, notch, recess, rift, severance, slash, [fig.] separation, outtake

لغت نامه دهخدا

بریدگی. [ ب ُ دَ / دِ ] ( حامص ) شکاف. برش. قطع. جدائی. ( ناظم الاطباء ). حالت و چگونگی بریده. ( یادداشت دهخدا ). انقطاع. تشریف. فرض. قصار: أصدف ؛ بریدگی کوه. ( منتهی الارب ). جَدَع ؛ بریدگی بینی و جز آن. جَدعة؛ باقیمانده بریدگی. جذمة؛ بریدگی دست. شَرَص ؛ بریدگی بر بینی شتر ماده. صدف ؛ بریدگی کوه. ( از منتهی الارب ). فرضة؛بریدگی گوشه کمان. ( دهار ). قَصا؛ بریدگی اندک در گوش شتر و گوسپند. ( منتهی الارب ). قَضَع؛ بریدگی و گزیدگی در شکم مردم. ( از منتهی الارب ). || جایی که آنرا بریده اند، یا چنان نماید که بریده اند. ( یادداشت دهخدا ). || تقسیم. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

۱- برش قطع جدایی . ۲- تقسیم .

فرهنگ عمید

۱. برش.
۲. شکاف.
۳. جدایی.

فرهنگستان زبان و ادب

{cutover, cut through} [علوم و فنّاوری غذا] شکافی که در نتیجۀ بریده شدن یا شکستن ورقه های فلزی در محل درز مضاعف به وجود می آید
[حمل ونقل درون شهری-جاده ای] ← بریدگی میانگاه

مترادف ها

cut (اسم)
تخفیف، قطع، برش، جوی، شکاف، کانال، چاک، معبر، بریدگی، مقطع

rift (اسم)
خراش، دریدگی، چاک، بریدگی

gash (اسم)
لاف، بریدگی، جای زخم در صورت، زخم

notch (اسم)
شکاف، فرو رفتگی، بریدگی، خش، چوب خط، شکاف چوبخط

slit (اسم)
روزنه، شکاف، فرجه، رخ، درز، چاک، غاز، بریدگی

jag (اسم)
خار، نوک، دندانه، کنگره، بریدگی، برامدگی تیز، سیخونک

kerf (اسم)
چاک، بریدگی

scission (اسم)
بریدگی

فارسی به عربی

جرح بلیغ , شرطة , شق , قطع , نتوء

پیشنهاد کاربران

بریدگی: پرتگاه و یا صخره ای که دارای جبهه ای قائم باشد

بپرس