بریدگی
/boridegi/
مترادف بریدگی: انشقاق، انقطاع، برش، تقیطع، قطع، جدایی، پارگی، دریدگی، زخم
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ عمید
۲. شکاف.
۳. جدایی.
فرهنگستان زبان و ادب
[حمل ونقل درون شهری-جاده ای] ← بریدگی میانگاه
مترادف ها
تخفیف، قطع، برش، جوی، شکاف، کانال، چاک، معبر، بریدگی، مقطع
خراش، دریدگی، چاک، بریدگی
لاف، بریدگی، جای زخم در صورت، زخم
شکاف، فرو رفتگی، بریدگی، خش، چوب خط، شکاف چوبخط
روزنه، شکاف، فرجه، رخ، درز، چاک، غاز، بریدگی
خار، نوک، دندانه، کنگره، بریدگی، برامدگی تیز، سیخونک
چاک، بریدگی
بریدگی
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
بریدگی: پرتگاه و یا صخره ای که دارای جبهه ای قائم باشد