بریده گردیدن

لغت نامه دهخدا

بریده گردیدن. [ ب ُ دَ / دِ گ َ دی دَ ] ( مص مرکب ) بریده گشتن. بریده شدن. منقطع شدن. اِختضار. انجذار. انخزاع. انکراث. تجذّم. تقضّب : انجذاذ؛ بریدن و پاره گردیدن. انخزال ؛ بریده گردیدن در سخن. تهدّج ؛ بریده گردیدن آواز با لرزه. ( منتهی الارب ). رجوع به بریده گشتن شود.

فرهنگ فارسی

بریده گشتن بریده شدن .

پیشنهاد کاربران

بپرس