ز نزدیک دانا چو برگشت شاه
حکیمان برفتند با او براه.
فردوسی.
بدانگه که برگشت افراسیاب ز پیکار رستم دلی پرشتاب.
فردوسی.
بدین گیتی اندر بود خشم شاه به برگشتن آتش بود جایگاه.
فردوسی.
کنون تا کرا بردهد روزگارکه پیروز برگردد از کارزار.
فردوسی.
برادرْش را گفت پس پهلوان که برگرد ای گرد روشن روان.
فردوسی.
فلاطوس برگشت و آمد براه بر حجره وامق نیکخواه.
عنصری.
چو انجامیده شد گفتار رامین چو باد از پیش او برگشت آذین.
( ویس و رامین ).
خورشید فاطمی شد و باقوت برگشت و از نشیب به بالا شد.
ناصرخسرو.
مرا سیلاب محنت دربدر کردتو رخت خویشتن برگیر و برگرد.
نظامی.
تا تو برگشتی نیامد هیچ خلقم در نظرکز خیالت شحنه ای بر خاطرم بگماشتی.
سعدی.
ز کوی میکده برگشته ام ز راه خطامرا دگر ز کرم با ره صواب انداز.
حافظ.
کجا نومید آهم از در تأثیر برگرددندارد بر قفا رو گر سر این تیر برگردد.
محمداسحاق شوکت ( از آنندراج ).
انجاء؛ برگشتن میغ. ( تاج المصادر بیهقی ). انکساد؛ برگشتن گوسپندان بسوی گوسپندان. تَهقّع؛ برگشتن از بیماری. فَی ؛ برگشتن سایه از مغرب به مشرق. ( از منتهی الارب ).- برگشتن سال ؛ به پایان آمدن حرکت انتقالی زمین و حرکت انتقالی دیگر آغاز شدن. تحویل. ( از یادداشت دهخدا ). حَول. ( از دهار ).
- برگشتن سر ؛ دوار داشتن. چرخ خوردن سر. ( از یادداشت دهخدا ).
- برگشتن شید ؛ زوال. ( یادداشت دهخدا ) :
بدان داوری هیچ نگشاد لب
ز برگشتن شید تا نیم شب.
فردوسی.
- به گِردِ کار برگشتن ؛ سنجیدن آن. اندیشیدن درباره آن : چندان که به گِردِ کار برگشت
اقرارش ازین قرار بگذشت.
نظامی.
بیشتر بخوانید ...