بسی پیل برگستواندار پیش
همی جوشد آن مرد بر جای خویش.
فردوسی.
چهل اسب برگستواندار بودکه بر هر یکی زخم بیکار بود.
اسدی.
زره پوش و برگستواندار کرددو ره صدهزار از یلان برشمرد.
اسدی.
سپه سی هزار از یلان داشت پیش دوصد پیل برگستوارندار بیش.
اسدی.
به تیر اندر آن حمله افکند تفت ز پیلان برگستواندار هفت.
اسدی.