برگرفت
/bargereft/
لغت نامه دهخدا
- برگرفت و نهاد ؛ خفض و رفع. برداشت و گذاشت. به مجاز، فیصله دادن کارها و جابجا کردن چیزها : شبانگاه بزاز چون از ستد و داد و برگرفت و نهاد فارغ شد، به خانه بازآمد. ( سندبادنامه ص 240 ).
فرهنگ فارسی
فرهنگستان زبان و ادب
پیشنهاد کاربران
برگرفت=بغل کرد
برداشت
گرفت
گرفت
برداشت و آن را به دست گرفت.
از کسی چیزی را گرفت و یا از جایی چیزی برداشت.
از کسی چیزی را گرفت و یا از جایی چیزی برداشت.
بر گرفت: آغاز کرد، شروع کرد
جنبش اول که قلم بر گرفت
حرف نخستین ز سخن درگرفت
شرح مخزن الاسرار نظامی، دکتر برات زنجانی، ۱۳۷۲، ص۲۳۲.
جنبش اول که قلم بر گرفت
حرف نخستین ز سخن درگرفت
شرح مخزن الاسرار نظامی، دکتر برات زنجانی، ۱۳۷۲، ص۲۳۲.