برگردیده

لغت نامه دهخدا

برگردیده. [ ب َ گ َ دی دَ / دَ ] ( ن مف مرکب ) بازپس آمده. مراجعت کرده. ( فرهنگ فارسی معین ). مُلتاح. ( از منتهی الارب ). || انتقال یافته ( به حالی ). ( فرهنگ فارسی معین ). منتقل شده. || واژگون شده. درغلطیده. ( ناظم الاطباء ): اعتکاس ، انعکاس ؛ برگردیده شدن.( از منتهی الارب ). || تغییریافته. متغیر. ( فرهنگ فارسی معین ). تغییرداده شده. ( ناظم الاطباء ).
- برگردیده بخت ؛کنایه از مُدْبر و بدبخت. ( آنندراج ). بدبخت و بی نصیب و بی بهره. ( ناظم الاطباء ) :
دو برگردیده بخت از تیغ هم سودی نمی بیند
به یک پهلو دل افتاده ست در سودای گیسوئی.
میرزا رضی دانش ( از آنندراج ).
- برگردیده بوی ؛ گندیده و دارای بوی بدو مکروه. ( ناظم الاطباء ). گندیده بوی. ( فرهنگ فارسی معین ).
- برگردیده رنگ ؛ برگشته رنگ. که رنگ آن عوض شده باشد. متغیراللون. کفی ءاللون. مکفوءاللون : طَهل ؛ برگردیده رنگ و مزه شدن آب. ( از منتهی الارب ).
- برگردیده مزه ؛مزه برگشته. که مزه و طعم آن تغییر کرده باشد. متغیرالطعم : طَهل ؛ برگردیده رنگ و مزه شدن آب. ( از منتهی الارب ).
|| خمیده. منحنی شده :
پیش حسن خود نظرباز است دایم دیده اش
تیر عشقی خورده از مژگان برگردیده اش.
محسن تأثیر ( از آنندراج ).
و رجوع به برگشته شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱- باز پس آمده مراجعت کرده. ۲- انتقال یافته ( بحالی ). ۳- تغییر یافته مغیر . ۴- واژگون شده در غلطیده .

فرهنگ عمید

۱. بازپس آمده.
۲. تغییریافته.
۳. واژگون شده.

پیشنهاد کاربران

بپرس