برگردیدن

لغت نامه دهخدا

برگردیدن. [ ب َ گ َ دی دَ ] ( مص مرکب ) بازپس آمدن. واپس آمدن. مراجعت کردن. ( فرهنگ فارسی معین ). برگشتن. ( ناظم الاطباء ). بازآمدن. بازگشتن. رجعت کردن. عدول کردن : برگردیدن از دین ؛ ارتداد. ( یادداشت دهخدا ). اِعتتاب. اًقراء. اِقورار. اِلتحاد. اًلحاد. اِنعدال. اِنکفات. اِهتجاس. اِئتفاک. تَجاذب. تَحرّف. تَزاور. تَصرّف. تَعویر. تَقطّی. تقلّب. تَکرتُب. تَلوّص. تَمهمُه. تَمیال. جَیضة. سَبح. سَنح. ضَلع. عَطف. عَود. عَودة. کَف . کَنَف. مَعاد. مَمال. مَمیل. مُنقلَب. مَیل. مَیَلان. مَیلولة :
چون ریاضیش کند رایض چون کبک دری
بخرامد بکشی در ره و برگردد باز.
منوچهری.
ور به جیحون در از تو برگردد
متحیر بماندت بر گنگ.
ناصرخسرو.
بدان تا لشکر از من برنگردد
بنای پادشاهی درنگردد.
نظامی.
فتاده با تب گرم و دم سرد
مرا با محنتم بگذار و برگرد.
نظامی.
بگرمی گفت کاری شرط کردم
وگر زین شرط برگردم نه مردم.
نظامی.
نگردم از تو تا بی سر نگردم
ز تو تا درنگردم برنگردم.
نظامی.
کس این کند که ز یار و دیار برگردد
کند هرآینه چون روزگار برگردد.
سعدی.
دانی که من از تو برنگردم
چندانکه جفا کنی صوابست.
سعدی.
من هم اول روز گفتم جان فدای روی تو
شرط مردی نیست برگردیدن از گفتار خویش.
سعدی.
چو برگردید روز نیک بختی
در و دیوار بر وی نیش گردند.
ابن یمین.
اگر... چیزی کرده ایم که بر دل شما خوش نیامده است بازگویید تا از آن برگردیم... و پیشتر از آنک ما نقض عهد کنیم و از پیمان برگردیم شما از عهد برمگردید. ( تاریخ قم ص 255 ). اًعتتاب ؛ برگردیدن از کاری بسوی غیر آن. اًقران ؛ برگردیدن از راه. تدویم ؛ برگردیدن آفتاب. تَملمُل ؛ برگردیدن از جانبی به جانبی از بیماری یا از اندوه. ذَلْغ؛ برگردیدن لب کس.ضَوج ؛ برگردیدن تیر از نشانه. طَرسَمة؛ برگردیدن ازجنگ و جز آن. مَمص ؛ برگردیدن انگشت. ( از منتهی الارب ).
- برگردد ( صیغه دعائی ) ؛ نفرینی است ، یعنی از حالت و وضع خود برگردد و خراب و ضایع شود. ( از آنندراج ) :
به چاه حسرتم افگند بخت برگردد
هنوز در پیم افتادکاش برگردد.
ظهوری ( از آنندراج ).
بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

برگشتن، واپس آمدن، باز آمدن، مراجعت کردن
( مصدر ) ۱- باز پس آمدن واپس آمدن مراجعت کردن . ۲- انتقال یافتن ( بحالی ). ۳- تغییر یافتن . ۴- واژگون شدن .

فرهنگ معین

( ~. گَ دَ ) (مص ل . ) ۱ - مراجعت کردن . ۲ - تغییر یافتن . ۳ - واژگون شدن .

فرهنگ عمید

۱. برگشتن، واپس آمدن، بازآمدن، مراجعت کردن.
۲. خلاف کردن، اعراض کردن،

پیشنهاد کاربران

بپرس