برگردانیده. [ ب َ گ َ دَ / دِ ]( ن مف مرکب ) برگشت داده. ردکرده. پس آورده. ( فرهنگ فارسی معین ). متکرَّر. ( از منتهی الارب ): مَسحور؛ برگردانیده شده از حق. عَکم ؛ برگردانیده شدن از زیارت کسی. ( از منتهی الارب ). || واپس برده. بازپس برده. || پشت و رو کرده. واژگون شده. ( فرهنگ فارسی معین ). مقلوب. منقلب. و رجوع به برگردانیدن شود.
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱- برگشت داده رد کرده پس آورده . ۲- وا پس برده باز پس برده . ۳- پشت و رو کرده واژگون شده .
فرهنگ معین
(بَ گَ دِ ) (ص مف . ) ۱ - برگشت داده ، رد کرده . ۲ - واپس برده . ۳ - پشت و رو کرده ، واژگون شده . ۴ - ترجمه شده .
فرهنگ عمید
۱. واژگون شده. ۲. برگشت داده شده. ۳. واپس داده شده.